آنچه در خصوص تعیین رهبر واقع شد و بار این مسئولیت، بر دوش بنده کوچک ضعیف حقیر گذاشته شد؛ برای خود من حتی یک لحظه و یک آن از آنات گذشته زندگی، متوقع و منتظر نبود. اگر کسی تصوّر کند که در طول دوران مبارزه و بعدها در طول دوران انقلاب و مسئولیت ریاست قوه اجرایی، حتی یک لحظه در ذهن خودم خطور میدادم که این مسؤولیت به من متوجه خواهد شد، قطعاً اشتباه کرده است. من همیشه خودم را نه فقط از این منصب بسیار خطیر و مهم، بلکه حتی از مناصبی که به مراتب پایینتر از این منصب بوده است کوچکتر میدانستم. یک وقتی خدمت امام(ره) این نکته را عرض کردم که …
بیشتر...ترجیح میدهم هر دو دست من قطع شود ولی…
امارات به بهانه جزایر سه گانه، یک سری تحرّکات نظامی انجام داده بود. پروازهای شناسایی نیز گویی اتفاقاتی در آینده بود. احتمال این که امارات دست به تحرکاتی علیه جزایر بزند، قوی مینمود؛ خصوصاً با پایان گرفتن جنگ تحمیلی ایران و عراق، احتمال بروز واقعه جدی بود. مقام معظم رهبری به عنوان فرمانده کل قوا، دستورهایی را برای جلوگیری از نبرد نظامی و مراقبت از جزایر سهگانه، برای نیروهای مسلح صادر کردند. پس از ابلاغ کتبی دستور، بنا شد جلسه قرارگاه خاتم الانبیاء- استثنائاً- در محضر معظم له تشکیل گردد و راه کارهای اجرایی فرمان مشخص شود. همه سران نیروهای مسلح حضور داشتند. گزارشها و اطلاعات لازم بیان شد و طرحهای عملیاتی ابلاغ گردید. …
بیشتر...همان طلبه ساده
وقتی ایشان رهبر شدند، من در همان دیدار اول که به اتفاق خبرگان ملت با ایشان داشتیم، فرمودند: «فکر نکنید حالا من دلبستهی این مقام هستم. روحیه من الان، همان روحیه طلبگی سال فلان است که مثلاً در مدرسه فیضیه بودم.» خوب این خیلی مهم است که یک کسی در این مسئولیت، ذرهای عوض نشده است. روحیه، همان طلبگی است. ما این روحیه را حقیقتاً بدون ذرّهای تردید، در ایشان احساس کردهایم. میخواهم این را بگویم که این بسیار مهم است که یک فردی در چنین مسئولیت، که بالاترین مسئولیت است و به اصطلاح ما، شخص اوّل مملکت است، این مقامات ذرهای برایش جذابیت ندارد، و این عمل مقام معظم رهبری، همان سخن امیرالمؤمنین …
بیشتر...إنَّ صلواتی و نسکی و محیای و مماتی لله رب العالمین
من در این بیست و دو سالی که از انقلاب میگذرد و به طور مستمر خدمت ایشان میرسیدم، چیزی ندیدم از ایشان که بتوانم آن را حمل بر معصیت کنم یا مثلاً حمل بر صفات غیر اخلاقی کنم. مثلا یک وقت غروری، کبری و چیزهایی که خلاصه در کتبهای اخلاقی ما هست و باید همه از آنها پرهیز کنیم، من ندیدم، آنچه بنده در این دیدارها و رفت و آمدها دیدم، همین رضای خدا و مخلصانه برای خدا کار کردن و ایمان قوی به حقّانیت اسلام، اینهاست؛ یعنی واقعاً اعتقاد به این که «این عالم محضر خداست» در وجود ایشان احساس میشود که هر چه بگوید«إنَّ صلواتی و نسکی و محیای و مماتی لله …
بیشتر...همان زیلوها را برگردانید
مقداری زیلو در خانه مقام معظم رهبری بود. آنها راجمع کردیم و فروختیم و یک مقدار هم پول از مال شخصی خودم روی آنها گذاشتم. تا به جای آن زیلوها، برای منزل آقا فرشی تهیه کنیم. وقتی زیلوها راعوض کردیم وفرشها را پهن نمودیم، آقا تشریف آوردند و فرمودند: اینها دیگر چیست؟ گفتم: زیلوها راعوض کردیم. فرمودند: اشتباه کردید که عوض نمودید. بروید همان زیلوها را بیاورید. اصرار را بیفایده دیدم و با هزار مکافات رفتم و زیلوها را پیداکردم و توی خانه انداختم. زیلوهایی که واقعاً به آنها نگاه میکردی،میدیدی که نخشان درآمده وساییده شدهاند.[۱] [۱]. امتداد امام، سردارشهید نورعلی شوشتری
بیشتر...براى من زابل مرکز دنیا مى شد!
چند ماه قبل از رحلت امام(رضوان اللّه علیه)، مرتب از من مى پرسیدند که بعد از اتمام دوره ى ریاست جمهورى مى خواهید چه کار کنید. وقتى از من چنین سؤالى کردند، گفتم اگر بعد از پایان دوره ى ریاست جمهورى، امام به من بگویند که بروم رئیس عقیدتى، سیاسى گروهان ژاندارمرى زابل بشوم حتّى اگر به جاى گروهان، پاسگاه بود من دست زن و بچه ام را مى گیرم و مى روم! و اللّه این را راست مى گفتم و از ته دل بیان مى کردم؛ یعنى براى من زابل مرکز دنیا مىشد و من در آنجا مشغول کار عقیدتى، سیاسى مى شدم! به نظر من بایستى با این روحیه کار و تلاش …
بیشتر...هنوز هم در این دنیای خاکی ماندهام!
خلبانی بود که رفت در بمباران مراکز بغداد شرکت کرد، بعد هم شهید شد. او جزو همان خلبانهایی بود که از اول با نظام ناسازگاری داشت. شهید عباس بابایی با او گرم گرفت و محبت کرد حتی یک شب او را با خود به مراسم دعای کمیل برده بود. شهید بابایی میگفت دیدم در دعای کمیل شانههایش از گریه میلرزد و اشک میریزد. بعد رو کرد به من و گفت: عباس دعا کن من شهید بشوم! این را بابایی پس از شهادت آن خلبان به من گفت و گریه کرد. او الان در اعلی علیین الهی است؛ اما بنده که سی سال قبل از او در میدان مبارزه بودم، هنوز در این دنیای خاکی …
بیشتر...مسئولیت من این باشد که چای بدهم!
هنگامی که قرار بود امام(ره) به تهران تشریف بیاورند و ما در دانشگاه تهران تحصن داشتیم، جمعی از رفقای نزدیکی که با هم کار میکردیم و همهشان در طول مدت انقلاب، نام و نشانهایی پیدا کردند و بعضی از آنها هم به شهادت رسیدند، با هم مینشستیم و در مورد قضایای گوناگون مشورت میکردیم. در آن روز، گفتیم بنشینیم برای این موضوع- ورود امام(ره)- یک سازماندهی بکنیم. ساعتی را در عصر یک روز معین کردیم و رفتیم و در اتاقی نشستیم. صحبت از تقسیم مسئولیتها شد. در آنجا گفتم که: مسئولیت من این باشد که چای بدهم! همه تعجب کردند؛ یعنی چه؟ گفتم: بله، من چای درست کردن را خوب بلدم. –چون- عقیدهام بر …
بیشتر...سماور نفتی- سماور برقی
روزی آیتالله خامنهای در دوران ریاست جمهوری به من فرمودند: فلانی! سماوری برای ما تهیه کن. من نیز در پی این درخواست، به بازار تهران رفتم و با زحمت، سماوری برقی به قیمت تعاونی برای ایشان خریداری کردم. روز بعد، مقام معظم رهبری به من فرمودند: سماور را پس بدهید! خدمت ایشان عرض کردم: آقا! من خیلی تلاش کردم تا این سماور برقی را به نرخ تعاونی پیدا کردم. معظم له فرمودند: بروید سماور نفتی پیدا کنید! مصلحت نیست در این شرایط جنگی که برق جنبه حیاتی دارد، ما سماور برقی داشته باشیم.[۱] [۱] . آقای رجبزاده، پرتویی از خورشید
بیشتر...پدر و مادر یک رئیس جمهور
در زمان ریاست جمهوری حضرت آقا، روزی در دفتر کارشان بودند که تلفن زنگ میزند، مادر ایشان پشت خط بودهاند، وقتی حضرت آقا گوشی را برمیدارند، با خنده مادرشان روبهرو میشوند. علت را که جویا میشوند، مادرشان میگوید: چند روزی است در خانه هیچ نداریم، پدرت هم پولی ندارد خنده ایشان برای پول و غذا نداشتنِ پدر و مادر یک رئیسجمهور بود.[۱] [۱] . حجتالاسلام مسیح مهاجری(امتداد امام)
بیشتر...